کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید روح الله موید     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

ای آرزوی عـشـق، تـمـنـا کـنـم تـو را           در شـاه بیت عـاطـفـه انـشـا کـنم تو را

پـرسـند اگر تـجـلی حُـسن تو را ز من           بـا آفـتــاب و آیـنـه مـعـنــا کـنـم تـو را


تو راز سر به مهری و در سجده از خدا           خـواهم به آه و ندبه که افـشا کنم تو را

وقـتـی اسـیـر غـربـت دنـیـایـی خــودم           در کـنـج دل بگـردم و پـیـدا کنم تو را

شـرمـنـده‌ام که در اثــر روسـیــاهــیــم           خـیـمه‌نشین خـلـوت صـحـرا کنم تو را

«این دیـده نیـست قـابل دیدار روی تو           چشمی دگر بده که تـمـاشـا کنم تو را»

تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف           دعوت به جشن زینب کبری کنم تو را

روشن ز نور عصمت او عـالـمین شد
تفـسـیر شادی و
غـم زینب حـسـین شد

حـیـدر که بوده زینت هـسـتی عـبادتش           زینب ز عـرش آمده گـردیـده زیـنـتش

زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت           آغـوش پنج حجت حق مهد عـصمـتش

زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی           خـوانـدند صـابـرین، جبل استـقـامـتـش

جـبـریـل خـاکــبـوس اتــاق جــلالـتـش           روح الــقـدس مــلازم روح قــداسـتـش

جـایی برای عـالـم دیگـر نـمـانده است           آنجا که هست زینب و علم و فـقاهـتش

هرجا سخـن به یاد حـسین است لاجرم           آیـد کـلام زینب و عـشـق و مـحـبـتـش

چشمی به سمت سایۀ او هم نرفته است           سوگـند می‌خـورم به حـیـا و نـجـابتـش

زیبا سـروده شاعـر دلـداده‌ای که گفت:           «زینب عفیفه‌ای است که در راه عفتش»

«عـبـاس می‌دهد نخ معـجـر نمی‌دهد»
یک لحظه چادر شرف از سر نمی‌دهد

جز مصطفی که نام علی بی‌وضو نگفت           تفـسـیر نـام او احـدی مو به مـو نگفت

تفصیل شأن زینب کبری نگفـتنی است           چون عارفی که قـصه رازِمگـو نگفت

از چهار سالـگی غـم زینب شروع شد           دنـیا به جز حـدیث جـدایی به او نگفت

می‌خواست از حکایت محسن کند سوال           آمد مـیـان حـنجـره بـغـض گـلو نگـفت

مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟           هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت

مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت:           «می‌زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت»

«زن را کسی مقـابل شـوهر نمی‌زند»
«مـادر کـسی مـقـابـل دخـتر نمی‌زند»

وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است           زینب به فرق فاطمیون سایه‌گستر است

او ابر رحـمت است به دریـای کـربـلا           مائیم قطره‌ای که به دریـا شناور است

در مـاجـرای زنـدگی زیـنب و حـسـین           یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است

باشد شفای شاعر دلخـسته ای که گفت:           ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است

«احکام ارث در همه‌جا چون بیان شود           سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است

این امـتـیاز در خـور زیـنب بود که او           میراث عشق را به برادر برابر است»

جـان‌ها فـدای زینب و قـلب صبـور او           از صبر و از غریبی او دیده‌ها تر است

زینب چـه دیـد روز دهـم بـین قـتـلگـاه           کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است

آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی           حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است

آن سینه‌ای که مخزن اسرار عشق بود           دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است

«والشمرُ جالسُ؛ نفس مادرش گرفت»
«سر را برید و روبروی خواهرش گرفت»

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اشکیم و می‌چکـیم به پـای شما فقط            تـقـدیـم مـی‌شـویـم برای شـمـا فـقـط
قـلـب تـمـام مـا شـده جـای شما فقط           
اصل است تا همیشه رضای شما فقط


خـوابـیم و بی‌محـبـتـتان پا نمی‌شویم

بی‌شـور عـشـق آدم دنـیـا نمی‌شـویم

ای سرو سربلـند گـلـسـتان اهل بیت            ای تا ابد فـروغ شـبـسـتان اهل بیت
زهـراتـرین مـدافـع میـدان اهل بیت            مدیون جان فشانیِ تو جان اهل
بیت
زینب رسید و خاک جهان عطر و بو گرفت
دنیای شیـعه از نفـسـش آبرو گرفت

دنـیا نـدیـده از تو کسی سـرفـرازتر            از هرچه جز خدای جهان بی‌نیازتر
در بیت مـرتضی ز همه دلـنـوازتر            نام تو هست از
همگان چـاره‌سازتر
شاعـر شـدم برای تو
و خـانـواده‌ات
ای هرچه زندگی
ست، فدای اراده‌ات

جز مادری که بوده ز دنیا بزرگ‌تر            فضل تو از تمـامی زن‌ها بزرگ‌تر
هاجر بزرگ، زینب کبری بزرگ‌تر            دریای صبر بودی و حتی بزرگ‌تر
غیر از تو صبر مرجع دیگر نداشته ست
بیچاره آنکه مهر تو در سر نداشته ست

ای آفتاب سر زده از صبح خـانه‌ات            حُبُّ الحسین، مشق شب عاشقانه‌ات
افتاده بار عـشـق تـمـامأ به شـانه‌ات            نقش است در
حیات امامت نشانه‌ات
نامت برای فاطـمه قند مکـرر
است
چشمت گره گشای دل تنگ حیدر است

رنگ خداست تاب و تب زندگانی‌ات            وقف حسین گـشـته تـمام جـوانی‌ات
تا حشر جاودانه شده جان فشانی‌ات            بی مثل مانده خـواهریِ جاودانی‌ات
آغـاز شـد تنـفـس دنـیـات با حـسـین
ای
اولـین تـرانـۀ لـب‌هات یاحـسـین

ای قـلب بی‌قـرار، قـرار دل حـسین            نقش دل تو نقـش و نگـار دل حسین
آئـیـنـۀ هـمـیـشـه کـنــار دل حـسـین            لبـخـنـد تو شـکـوه بـهـار دل حـسین
ای لحظۀ نخـست دل آرام تو
حسین
تقـدیر
عـاشـقـانۀ فـرجـام تو حـسـین

زینب شدی که زینت مولای ما شوی            فتوای سرخ و مرجع والای ما شوی
نامی بزرگ در شب غمهای ما شوی            آئـیـنـه‌ای به عـفـت دنـیـای ما شوی
ما را گدایی از تو چنین روسفید کرد
اشک غـمت گـنـاه مرا نـاپـدیـد
کرد

نوکر شدیم و خاک قـدم‌های زیـنـبیم            ما سـربـلـند خـطبۀ غـوغـای زینـبیم
تسلیم محـض لحـظۀ فـتـوای زینـبیم            در سایـه‌سار
محـشر کـبرای زینـبیم
از تو به یک اشاره و از ما فدا شدن
سرمـست جـان
فـدایی کـربـبلا شدن

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  بیت زیر تغییر داده شد

مریم بزرگ، زینب کبری بزرگ‌تر            دریای صبر بودی و حتی بزرگ‌تر

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد کیخسروی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

وقتی شراب ناب در میخانه‌ها جور است           پس میـکـده تنها پناهِ عبد مخـمور است
ساقی عـلـی و ساغـر میخانه کـوثر شد          
هر کس که مهمان شد سر این سفره، منصور است


آنـکـه گــدای خــانــۀ مـولای مـا بـاشـد           در آسمان‌ها و زمین محبوب و مشهور است
منبعد از این می‌تابد از بیت علی، خورشید           هر کس نبیند نور او را لاجرم کور است

ای حضرت خورشید، تو نورُ علی نوری
تو زینت شـیـر خـدایی سـر مـسـتـوری

بـایـد بـیـامــوزم بـرای تـو ســرودن را           نـذر قـدم‌هایت کـنم هم جان و هم تن را
دُرّی نفیس و قـیمتی می‌سازی ای خانم           تا که بیاندازی نگـاهی سنگ‌ مـعـدن را
وقتی طـبیب دردها هستی، نخـواهم داد           به عـیـش عـالـم لـذت بـیـمـار بـودن را
از ابـتـدا تــا انـتـهـای تـو خــدا بــاشــد

نیمت اگر زهراست، نیمت مرتضی باشد

مانـند زهـرا عـصـمت پـروردگاری تو           شـاگـردِ مـمـتـاز یـلِ دُلـدُل سـواری تـو
مثل علی و فاطمه بعد از تو!؟ ممکن‌ نیست           صدیـقـۀ صغـرایی و هـمـتـا نـداری تو
هر گاه لب وا می‌کنی و خطبه می‌خوانی           چیزی شبیه حـمـلـه‌های ذوالفـقـاری تو
عرش خدا چون دفـتـر کار عـلـی باشد           در دفـتـرش قـائـم مـقـام و کارداری تو

ای وای از وقتی که چادر بر کمر داری
یا دستمال مـرتضی را روی سر
داری

سنگ محک در باب ایمان می‌شود زینب           تفـسیر مـوضوعی قـرآن می‌شود زینب
فهـمـیـدم از
فـرمـایش پیـغـمـبـر اعـظـم           جمع حسن جان و حسین جان می‌شود زینب
تفسیر عشق است و خودِ عشق است و معشوق است           در سرزمین عشق سلطان می‌شود زینب
زینب حـسینی مذهبِ یک دانۀ دنـیاست           گفتم ‌حسین و باز گـریان می‌شود زینب

مادر سفارش کرد که در روز عاشورا           جانت حسین در خون غلطان می‌شود زینب

مادر سفارش کرد که در روز عاشورا
مادر سفـارش کـرد که زیر گـلویش را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد؛ ضمنا سه بیت آخر نیز به دلیل عدم رعایت قوانین شعری کلا خذف شد.

کار مسیحا!؟ نه مسیحا کار دست توست           آموخت عیسی از تو مرده زنده کردن را

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

در شبِ میلاد می‌گویم که غوغا زینب است           آمده نوری که می‌گویند او را زینب است
صبر را آنکس که داده خوب معنا زینب است           نُه فلک در زیرِ پایش هست و اعلا زینب است


آنکه باشد عینِ مولا مثلِ مولا زینب است

بال و پر را باز کن تا خانۀ حیدر رویم           از سرای خـویشتن تا وادی دلـبر رویم
جای دارد
هروله کرده بـدونِ سر رویم           بهرِ تبریک مضاعف جانبِ مادر رویم

آیـنه در آیـنه تـندیسِ زهـرا زینب است

ای دلِ خسته برو بیت الولا بیـتوته کن           در میانِ خـانـۀ شـیـرِ خـدا بـیـتـوته کن
در جـوارِ رحمتِ خـیـرالنسا بیتوته کن           فکر
لازم نیست پس با مجتبا بیتوته کن

باعثِ شادابی این جمعِ زیبا زینب است

ابتدائا عـالـمی را زد به هم با گـریه‌اش           سینۀ صدّیقه شد پُر همّ و غم با گریه‌اش
زمزمی جوشنده شد بابُ الکرم با گریه‌اش           غرقِ ماتم شد همه اهلِ حرم با گریه‌اش

آشکارا شد به عالم اُمِّ غمها زینب است

گریه‌اش تبدیل شد بر خنده در آغوشِ یار           مات و مبهوت است چشمانش به رخسارِ نگار
عشقِ خود را یافته این دخترِ دور از قرار           کعبه شد اربابِ عالم این گل است اندر مدار

پس حسین عشق ست و عاشق بهرِ آقا زینب است

ای حسینی ها! شبِ میلادِ فخر المصطفاست           در شباهت گـفـته‌اند آئیـنۀ شـیر خداست
خلقتِ این زن یقیناً از همه عالم سواست           هیچ می‌دانـید بانـو حـافـظِ کـربـبـلاست

آن کسی که دینِ حق را کرده احیا زینب است

عاجزم از گفـتنِ مدح و ثنایش عاشـقان           من کی ام تا که سُرایم از برایش عاشقان
دل صفا می‌گیرد از لطف و صفایش عاشقان           عالم و آدم هـمـه بـادا فـدایش عـاشـقـان

عصمتِ صغرای حق بانوی عظما زینب است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کـنار زد چـو سـپـیـده سـیـاهی شب را            گرفت مهرِدل افـروزِمهـر، کـوکب را
نوشت دست قضا، حُسن حُسن مطلب را            به روی دست ملائک چو دید زینب را


فـرشـتـه‌ها هـمه بر هم نـویـد می‌دادنـد
مـلائکـه خـبر از صبـح عـیـد می‌دادند

به کوچه کوچۀ دل، نور، جلوه‌ها می‌کرد            برای دیدن گل، اشک، کوچه وا می‌کرد
زمین به سینۀ مستش، خدا خدا می‌کرد            خـدا به گـفـتن یا زینب اکـتـفـا می‌کـرد

رسـیده آنکه به والله عـصمت الله است
کسی که کوه حیا در
برابرش کاه است

بیا که درک شـود لذت حـضور حسین            بیا که با تو شود جُفت، بزم جور حسین
بجوش در خُم اشک و بگیر شور حسین            بخـنـد تا بِـرُبـایـی دل صـبـور حـسـین

«کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
به
غمزه رونق ناموس سامری بشکن»

تو کوه صبر و وقـاری و هـمتی زینب            تو معـدن کـرم و روح رحـمـتی زینب
تو گوهر شرف و بحر عصمتی زینب            تو لحـظه لحـظه طلـوع قـیـامتی زینب

بـزن شـرر به دل دشـمـنت به یـکـباره
بخـوان یکی دو خـطـابه میان گهـواره

خطابه‌های تو از حرف مهتران، خوشتر            شمیم عطر تو از سدرۀ جنان، خوشتر
به راه عشق تو مُردن، ز نقد جان، خوشتر            دمشق توست ز جنات عرشیان خوشتر

تـوقـعـات گـداهـای سـفـره‌ات بـالاسـت
وصـال کـربـبلا بی‌دمشـق بی‌معـناست

تو یـادگـار عـلی؛ سیـنه سوز فاطـمه‌ای            به عـلم عالـم امکان تویی که عـالمه‌ای
به صبر و حلم رقیه تویی که خاتمه‌ای           
ای اوج عشق حسین، عشق شاه علقمه‌ای

فرات خون شده هر چشم کربلای حسین
چراکه جای تو خالی ست بین آن حرمین

چه سنگها که شکـسـتـند در پی قـدمت            چه داغ‌هـا که نـشـسـتـنـد بـر دل الـمت
چه اشکها که روان شد ز شوره زار غمت            چه ناله‌ها که فروریخت در شب حرمت

نـشـسـته در دل خون، پارۀ مـفـاتـیحت
و
ریخت روی زمین دانه‌های تسبیحت

چو تـیغ‌ها به گـلوگـاه زخـم، رو کردند            ز خون پاک حسینت همه وضو کردند
غـبـارها، تن مـجـروح را رفـو کـردند            هـزار بوسه به جای تو بر
گـلـو کردند

نگـینِ روشـنِ انـگـشـتـر تو را بـردنـد
به روی ناقه عـریـان تو را کجا بردند

سری بلند شد از نی، تو را نظاره گرفت            دمی که سنگ حرامی تو را اشاره گرفت
شکست تا که برای تو راه چاره گرفت            برات با لب خـونـبار، استخـاره گرفت

اگرچه بر سر نیزه حـسین اقـامت کرد
اراده کـرد اگر هـر کجـا،
قـیـامت کرد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

امـشـبم شـورعجـیـبی در سـر است            شور و مستی در سرم سرتاسر است
جشن میلاد است و می در ساغر است            حـالِ من انـگـار حـالی دیگـر است


دف بـزن این بـاده مـسـتی‌آور است

در جهـان بـرپـاست غـوغـایی دگر            مـی‌شــود تـعــبـیـر رویــایـی دگــر
آمـــده انـــگـــار زهــــرایــی دگــر            دخــــتــــری اُمِّ ابـــیــهــایــی دگــر
بـاز هـم وقـت نــزول کـوثـر اسـت

با گـلاب و می، زمیـن را تر کـنـید            کوی و برزن را پُـر از زیـور کنید
خـانـه‌ها را مـمـلـو از گـوهـر کـنید            آه! دخـــتــردارهــا بـــاور کــنــیــد
شاه مردان زینتش یک دخـتر است

زینـت شـیـرِخــدا، حــق را سـتـون            مـثـل او عــالــم نــدیــده تـا کـنــون
کرده نامش سرکـشان را سرنگـون            زینب است اما میان جنگ و خـون
شک نکن پایش بیوفـتد حـیدر است

ذولــفـقـار خـطـبــه‌اش دم دار بــود            خـون مـولا در رگـش بـسـیـار بـود
دخـت حـیـدر شـیـر هر
پیـکـار بود            در حــقــیـقـت زیــنـب کــرار بــود
خـطـبه‌هـایش نیز
فـتـح خـیـبر است

نـه کـسـی چـون او نــمـی‌آیـد دگــر            آن جگـرداری که شد خـونین جگر
کـربــلا در کــربـلا مـی‌مـانــد اگـر            زیـنـب کـبـری نـمـی‌شـد جـلـوه‌گـر
نـطـق زینب کـربـلایی دیگـر است

چــادرش بـا عـرش پـهـلـو مـی‌زنـد            آبــــرو دائـــم به او رو مـــی‌زنـــد
پـیـش او خـورشـیـد سـوسو می‌زند            حــضـرت عــبــاس زانــو مـی‌زنـد
او ز درک عــارفـان بـالاتـر اسـت

ذکر هرشیری که در تاب و تب است            ذکر هرشیری که حیدر مذهب است
ذکر هر شیری که در این مکتب است            کُــلُّــنـا عــبـاسُـکِ یـا زیـنـب اسـت
هر کسی شیعه ست خود یک لشکر است

برده از من روز و شب دیوانه وار            بـیـتـی از عــمـان سـامــانـی قــرار
« زن مـگـو مـرد آفـرین روزگـار            زن مگو بنت الجـلال اخت
الوقار»
تا ابـد این عـشق شاعـر پرور است

گـرچـه بـا ســربـنـد یـا زیـنـب مـدد            هـر پــرسـتـاری سـرآمـد مـی‌شــود
بــنــده امــا مــاه بــانــو، بــا ســنــد            مـعـتـقـد هـسـتـم بـه ایـن کـه تـا ابـد
روز مـیـلاد تـو روز خـواهر است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

گـوش کن از دل افـلاک خـبـر می‌آیـد            به سرِ اهـل زمـیـن دُرّ و گـهـر می‌آید

چه خبر هـست؟ فـرشته چـقـدر می‌آید            سوره صـبـر در آغـوش سـحـر می‌آید


شـد اجـابت ز خـدا بـاز دعـای حـیـدر

فـاطمـه دخـتـری آورده بـرای حــیـدر

دخـتـری آمـده تـا هـمـدم مــادر بـاشـد            دخـتری آمـده تـا حـیـدر حـیـدر بـاشـد

خواهـری آمده عـشـق دو بـرادر باشـد            گوئیا آمـده یک بـرهـه پـیـمـبـر بـاشـد

عصمت و عفت و تقواش همه مادری است

به خداونـد قـسم لایق پیـغـمبـری است

فاطـمه محـو گل روی درخـشانش بود            مرتضی زمزمه می‌کرد و غزلخوانش بود

گرم بوسـیدن پیـشانی و چـشمانش بود            احمد آنروز چه می‌دید که گریانش بود

احـمد آنـروز تـجـلـی رسـالـت را دیـد

یا که ظـرفیت تـحـویل امامت را دید؟

قلمی نیست که املا کند اوصاف تو را            دهنی نیست که انشاء کند الطاف تو را

یا که توصیف کند وسعت انصاف تو را            یا که تـشـریح کـنـد قـلـۀ اهـداف تو را

عقل عاجز شد و از درک وجودت شد مات

به گـل روی بهـشـتی تو بانـو صلوات

بعـد زهـرا احـدی مثـل تو اکـرام نـشد            زنی ایـنـگـونـه پـیـام‌آور اســلام نـشـد

طائر عـقـل کـسی مَـحـرَمِ این بـام نشد            دست در دست شدی گریه‌ات آرام نشد

دیدی از دور و برت عطر کسی می‌آید

مژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی می‌آید

چـشم بر هم زدی و عـشق مجـسم آمد            بَه که بـالای سـرت خـیر دو عـالم آمد

اشک از گـوشـۀ چـشم همه آن دم آمـد            کودکی سـوی تـو بـا دیـدۀ پُـر نَـم آمـد

گفت خوش آمدی ای نور دو عینم زینب

کـمی آرام عـزیـزم که حـسـیـنـم زینب

بانوی مُلک وجودی و وجودت خیر است            قلب تو وقف حسین است و جدا از غیر است

پیش تو عشق حسین، اصل سلوک و سِیر است            سِیر تو کرب و بلا، کوفه و شام و دِیر است

آمـدی تا که بـفـهـمـیـم خـدا یـعـنـی چه

صابره بودن در کرب و بلا یعـنی چه

ای که در عشق حسینی به دو عالم عَلَمی            کعـبۀ عـشق بـرادر شدی و محـتـرمی

مریم از جام حیای تو چشیده است نمی            نـائب فـاطـمـه، صـدیـقـۀ ثـابت قـدمـی

کوفه و شام اسـیـر دَمِ زهـرایی توست

مات و مبهوت سخنرانیِ مولایی توست

جای امـثال شما در کُـره خـاکی نیست            چون زمین قابل این گوهر افلاکی نیست

گفتی ای درد بیا از تو مرا باکی نیست            داغها دیـده‌ای اما لـب تو شاکی نیست

چه عبارات عجـیبی روی آن تَل گفتی

پیش آن پیکـر صد چاک تَـقَـبَّل گـفـتی

آمدی جـلـوه کنی نام عـلـی زنـده شود            زن ندیده است کسی مثل تو رزمنده شود

در دل جهـل زمان شمسۀ تابـنـده شود            با زبان وقت بیان خـنـجر بُـرّنده شـود

روی نی گفت برادر همه جا در هر راه

طَـیّـِب الله بـه غـوغـای تـو مـاشـاء الله

ای تـمـنـای دل خــون خــدا یـا زیـنـب            در تو دیـدند همه فـاطـمـه را یا زینب

مرحمت کن به منِ بی‌سر و پـا یا زینب            نـشوم از سـرِ کـوی تـو جـدا یـا زینب

نظری کن که در این خانه بمانم یک عمر

تا نفس هست فقط از تو بخوانم یک عمر

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

سِر علی، سِتر علی، سُکر علی، راز علی            هـمـۀ حـرف خـداونـد از آغـاز عـلـی
گفت معراج عـلی آنهمه اعـجـاز علی            در حرا یا که حرم باز عـلی باز علی


از علی گـفـتم و گـفـتـنـد که اما زینب           
نقـطۀ با عـلـی و نـقـطـۀ زهـرا زینب

پنج تَن می‌شود اینگونه مجـسم: زینب            همه از جَدّ و اُمُّ و اَب همه باهم زینب
پنج تَن نـقـطه شـده تا بـنـویـسـم زینب            پـنـج نـقـطـه زده‌ام تـا بـزنـم دَم زینب

نامِ او اول عـلی بعـد، عـلی زینب شد

آیۀ اعـظـم عـلـی آیتِ عُـظـمـی زینب

واژه‌ای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را            قلـمی کو که نـویـسد به زبـان بـانو را
که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را            که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را

فاطمه بـایـد از این نـام بـگـیـرد پـرده
بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب

از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین            بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین
مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین            از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین

همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت
همه دیدند حـسـین است سـراپـا زینب

آمـده تا که بـبـیـنـنـد غـمـی جـاری را            آمــده تـا کـه بـگـویـد بـه بـلا آری را
به سرِ دوش کـشد بـیـرقِ بـیـداری را            تا به عباس دهـد درسِ عـلـمـداری را

آمده تـا بـنـویـسـنـد پـس از اعـجازش
کربلا کـرب وبلا گـشت ولی با زینب

معنیِ محض شهود است که آرایه ندید            عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید
سایۀ روشن او را زنِ هـمـسایه نـدیـد            غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید

بعد از آن خطبه شد و خطبۀ او تیغِ دو دَم
بعد از آن خصم خس و پهنۀ دریا زینب

فاطـمه رفـت ولی نه دلِ خـانه او بود            جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود
سه امام‌اند به گِـردش که بهانه او بود            سپرِ هر سه در آن ظلـمِ زمانه او بود

مادری کرده برای سه امامش جا داشت
کـه بـگـویـنـد بـه او اُمِّ ابـیـهــا زیـنـب

زیرِ دیـنـش هـمـه مـدیـون بلاءِ زینب            کعبه تـا کـرب وبـلا زیـر لـواءِ زینب
زنده شد دینِ خدا پـس به خـداءِ زینب            بـاء بـسـمِ لله مـا هـسـت زِ بـاءِ زیـنب

اول فـاتـحـه شـد آخـر نـامـش یـعــنـی
مانده قرآنی اگر مـانده به یک یازینب

مثل یک آه بـلـند آه که جانکـاه گذشت            عمرش اندازۀ پنجاه و چهار آه گذشت
با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت            کَس نفهـمید چه بر او همۀ راه گذشت

همۀ راه بـجـای هـمه او خـورد زمین
همۀ راه سـپـر بـود بـه هـرجـا زیـنب

آن پیمبر که به هـنگام سخن گریه کُنَد            گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد
می‌بَرد گرچه به یک پلک زدن گریه کُنَد            اَجر آنکه به حسین و به حسن گریه کُنَد

در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم
هفت دفعه قـسم ماست به عُـلـیا زینب

روضه‌اش بود که دیدی کفنش را بُردند            نالـه‌اش بود چرا پیـرهـنـش را بُـردند
تـیغ‌ها زودتـر از نـیزه تنـش را بُردند            خورجین‌ها سرِ دور از بدنش را بُردند

همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
نخی از مقـعـنۀ عـصمتِ کبری زینب

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

قرار هست که از عشق با خبر باشد            نگاه تـشـنۀ خـورشـیـد بر قـمـر باشد

حسین روبروی زینـبش نشـسته اگر            بناست نور در این خانه بیـشتر باشد


برای خـوردن آب حـیات می‌خـواهد            که خضر جزء محبین پشت در باشد

علی به مردم عـالـم هـمیشه می‌گوید            بناسـت دخـتـر من زینت پـدر بـاشـد

بُتِ جدا شدن از عشق خُرد خواهد شد            به دوش زینب کـرار اگر تـبـر باشد

شبیه مـا که فـقـیـران بر سـر راهـیم

محبِّ خـانـۀ زینب شـدست ابـراهـیم

نـوشـتـه‌انـد بـه نـام شـمـا تـعـالـی را            خدا برای تو می خواست شأن عالی را

بـرای درک بـلـنـدای نــام تـو حـتـی            نـبـود جـرأت پـرواز هـیـچ بـالـی را

تو زیـنت ولـی اللّه اعـظـمـی زیـنـب            خدا به دست عـلی داده چه مدالی را

شنیده‌انـد سـلـیـمـان به نـام نـامـی تو            خریـده از سر بـازار عـشق قـالی را

بگیر قلب مرا پُر کن از محبت و بعد            دوباره پس بده این کـاسۀ سـفـالی را

دل کسی که پُر از ذکر یا حسین شود

غـلام خـانـۀ اربـاب عـالـمـیـن شـود

شنیده‌اند که از خون دوات باید ساخت            و در دو دیده دو رود فرات باید ساخت

حریم زینب کبری ستون عرض و سماست            دلیل بـودنِ کـلِّ کُـرات بـایـد ساخـت

به خاک کرب و بلایت قسم که انسان را            نوشته‌اند که از خاک پات باید ساخت

فقط به خاطـر اوصاف چـادرت بانو            کتاب های سراسر صفات باید ساخت

حسین رمـز نجات جهـانـیان شد پس            برای صحن تو باب نجات باید ساخت

سبوی سینه‌اش از جام عاشقی پُر بود

اسیر دائـمـی خـانـه‌ات اگر حُـر بـود

به خـانۀ تو فـلک بـاز راه پـیـدا کرد            هزار شکر، فـلک تکیه گاه پیدا کرد

اسیر بـاغـچـۀ خـانۀ تو بود بـهـشـت            اگر که عزّت از این بارگاه پیدا کرد

سفید بختی نوکر به رو سپیدی نیست            که شاه نوکر خود را سیـاه پـیدا کرد

همیـشه یـاور تـنهـایی حـسیـن تـویی            حسـین با تو دوبـاره سـپاه پـیـدا کرد

در آسمان پی خورشید بود اما حیف            حـسیـن را وسـط قـتـلگـاه پـیـدا کرد

و گرگ ها جگرت را دوباره آزردند

همینکه پیـرهن یـوسف تو را بُـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

برای خـوردن آب حـیات می‌خـواهد            که خضر جزء گدایان پشت در باشد

شبیه مـا که فـقـیـران بر سـر راهـیم            گدای خـانـۀ زینب شـدست ابـراهـیم

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آتـشـم آتـشـی از سمت سحـر            شعله‌ام شعله‌‌ای از شمس و قمر
هوهویَم هوهویِ یک تیغِ دوسَر            نعره‌ام نعره‌ای از عمقِ جگر


هـا عـلـی بـشـر کَـیـفَ بشر
که بشر می‌شود اینگونه مگر؟

مثل یک قـایقِ طـوفان زده‌ام            مثل یک شیـشۀ بـاران زده‌ام
مثل یک دست به دامان زده‌ام            که خوش این فال به دیوان زده‌ام

آمـده جـانِ عـلی جـانِ نجـف
حضرتِ زینبِ سلطانِ نجـف

به جلال و جـبـروتش سوگند            به کـمال و ملکـوتش سوگـند
به قمات و به قـنوتش سوگند            به ثُبات و به ثـبوتش سـوگند

نورِ ثارالَهِ زهـرا و علی‌ست
باء بسم‌الله زهـرا و عـلی‌ست

باز زهراست که مولا شده‌است            یا علی هست که زهرا شده‌است
چه در این قاب هویدا شده‌است            که حسن غرقِ تماشا شده‌است

جَـبـلُ الصَبـرِ دو دونیا زینب
سـومـین مـعـنیِ زهـرا زینب

جـلـوه در جـلـوه تـنـزُل دارد            نـور در نـور تـسـلـسـل دارد
مصطفی در بغـلش گُـل دارد            فـاطـمـه هـسـت؛ تـأمّـل دارد

روز اول بـه خـدا گـفـت بَـلا
اِنَـمـاالـعِـشـق هـو الـکـربـبـلا

ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست            آنکه خود هفت حرم دارد اوست
شاه دُختی که عَلَم دارد اوست            آنکه از صبر قدم دارد اوست

به عُلُـوَش که تـمام دین است
داغ زینب چقدر سنگین است

زیـنــبـی هــم قــدمِ ثــار الـلـه            زیـنــبـی بـا عَــلَــمِ ثــارالـلـه
مـعــنـیِ مـحــتــرمِ ثــار الـلـه            در حـجــابِ حــرم ثــارالـلـه

زینبی سایه به سایه با دوست
سایه هم دورتر از او تا دوست

نفـس او دو هَـجا بود: حسین            زینب اینگونه دوتا بود: حسین
با حسینش همه‌جا بود: حسین            هم حسن هم بخدا بود: حسین

تاکه او هست سری خَم نشود
سـرِ مـویی زِ عـلی کم نـشود

کـیست او راویِ راه سه امام            کیست او خـطبۀ پولاد و پیام
کیست او شیـرِخدا در احـرام            کیست او معـنیِ ویـرانیِ شام

کیست او بیـرقِ غـیرت باشد
الگویِ حضرت حـجّـت باشد

شب که تا تربت مادر می‌رفت            هر قدم با سه برادر می‌رفت
پیشِ رو حضرت حیدر می‌رفت            زود عـباس جلـوتر می‌رفـت

نـور جز نور از این آیه ندید
سایه‌اش را زنِ هـمسایه ندید

بارَش از کوه کـمر می‌شکند            داغش از مَـرد سپر می‌شکند
بـال او از همه پـر می‌شکـند            زینب است او و مگر می‌شکند؟

رفت از کوفه جگـر در آورد
رفـت از شــام پــدر در آورد

کـربـلا دیـد پَـرَت تیـر کـشید            پـایِ گـودال سَـرَت تیر کشید
بی حـسینت کـمرت تیر کشید            نیـزه‌ای زد جگرت تیر کشید

کـربـلا دید اسـیـرش کـردنـد
آه یک روزه چه پیرش کردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کیست او بیـرقِ غـیرت باشد            قـسـمِ حـضرت حـجـت بـاشد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به عُلُـوَش که تـمام دین است            نام زینب چـقدر سنگین است

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

نشستم عشق را معنا کنم دل گفت یا زینب            نشستم دیده را دریا کنم دل گفت یا زینب
نشستم یادی از زهرا کنم دل گفت یا زینب            قیامت خواستم برپا کنم دل گفت یا زینب


زنی عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را
و معصومانه بر دوشش کشد بار امامت را

همینکه لحظۀ از او نوشتن شد قلم لرزید            از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزید
به خود گفتم به سویش گام بردارم قدم لرزید            حریمی محترم کز حرمتش صدها حرم لرزید

خداوندا حریمی اینچنین را کیست سلطانش
هزاران جان فدای او هزاران تن به قربانش

نخوانش زینت بابا بگو جان علی زینب            نگو دختر بخوانش مرد میدان علی زینب
سر و سامان مولا روح و ریحان علی زینب            علی دستان الله است و دستان علی زینب

علی را آنچنان در پوست و در خون خود دارد
که گویا جسم زینب یک علی در کالبد دارد

سلام ای روز میلادت هم اشک چشم‌ها جاری            سلام آمـوزگار عـشق در آئـین دلـداری
تلاطم داشت بین چشم‌هایت شوق دیداری            و این یعنی حسینت را تو خیلی دوست می‌داری

هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را
که می‌خواند طپش‌های دلت نام برادر را

کجا وصف کسی همچون تو در قاموس من باشد            که مداح مـقـامـات تو بـاید پـنج تن باشد
نگهبانان اجلالت حسین است و حسن باشد            کدامین زن شبیه تو چنین مردانه زن باشد

کدامین خشم در خود این‌همه احساس را دارد
و در پای رکابش اکبر و عباس را دارد

اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری            اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری
همان دست کریمی که حسن دارد تو هم داری            و این یعنی برای دوست و دشمن کرم داری

به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست
کرامت کمترین کار شما خواهر برادرهاست

چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست            پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست
مثال عشق تو در هیچ دین و هیچ مذهب نیست            دلی غیر از تو از عشق حسین اینسان لبالب نیست

میان سینه‌ام شوری ز شعر منزوی برپاست
که این آقا یک عاشق دارد آن هم زینب کبراست

الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت            چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت
شهیدانی که گردیدند بی‌پروا به قـربانت            که نگذارند بنشیند خطی بر کنج ایوانت

و ای‌کاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند
در آن بی‌محرمی سربازهای لشگرت بودند

مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد            که مدح تو بدون روضه‌ات یک چیز کم دارد
چنان نام حسین بن علی نام تو غم دارد            دگر بر عهدهٔ من نیست، از اینجا قلم دارد

دلـم را می‌برد گـویا دم دروازهٔ ساعات
میان خنده‌ها می‌ریخت اشک عمهٔ سادات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

و ای‌کاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند          در آن بی‌محرمی سربازهای معجرت بودند

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به عشق حضرت خیبرشکن آن شافعِ محشر            رسیدی! زینتِ بابا تـو را نامید پیغـمبر

ملائک بوسه بر قنداقه‌ات دادند و جبرائیل            گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر


پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قـسیم ٱلنار وٱلجـنّه            خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر

تمام آیه‌ها در گوشِ هم یک عمر می‌خوانند            علی قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر

تو بنت ٱلفاطـمه نور دلِ إنـسیة ٱلحـورا            برایت نیست هرگز غیر زهرا مادری بهتر

اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود            که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر

شدی ناموس اهل ٱلبیت! دُرّ نابِ نایابی            تو زینت بخشِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر

یقولُ إنّما…خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت            ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر

کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا            چه برّنده ست لحن خطبه‌هایت! گوش شیطان کر

صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری            شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : چهارپاره

کـوثـر قـرآن بکـف ساغـر گرفت            گـوئـیـا قدر است قـرآن ‌سرگرفت
فــاطــمــه اُمّ ابـــیــهــای رســـول            از دل بـحــر ولا گـوهــر گـرفـت


زیـنـت دامـان پـاک حـیــدر اسـت            بر عـلی ‌و فاطمه این ‌دخـتر است
زن مـگـو مـرد آفــرین روزگــار            بر شـهـیـدان تا ابـد بال‌ و پر است
پای تا سر حـیـدر دیـگـر شده‌ست            بر امـیـرالـمـومنین کـوثر شده‌ست
حــافــظ جــان امــامــان هـــمـــام            در حمایت‌ هـمچنان ‌مادر شده‌ست
مـاه پـیـشـانی؛ زبـانـش ذوالـفـقـار            صابرست و صبر را گـشـته مدار
چـون عــلـی آئـیـنـه‌دار نــور بـود            بـا حــســیـنـش آمــده پــای قــرار
عــالـم ایـجـاد مــات زیـنـب اسـت            با حـسـین بودن حیات زینب است
این شعار زینب است تا روز حشر            بی‌حسین بودن مـمات زینب است
این عـلـم بر دوش در شام بلاست            خـواهـر شـاه شـهــیـد کـربـلاسـت
انــقــلاب ســرخ شــاه عـشــق را            حـافـظ و بنـیـان گـذار بـا وفـاست
کـوه را ویـران کـنـد با یک نـگـاه            وقــتـی از ســیــنـه کـشــیــده آه آه
مستجاب الدعـوه کار کوچکی‌ست            چون ‌کنیزش ‌بر همه‌ شد خضر راه

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

روی دست عاشقی هرگز ندیـدم منصبی            هر کسی عاشق نشد اصلا ندارد مذهبی
عشق یعنی کیمیاگر، عشق یعنی معجزه            مرگ یعنی زندگی بی‌عاشقی روز و شبی


آسمان عشق می‌ارزد به هر هفت آسمان            تا درخشان است در آن مثل زینب کوکبی
ای دل دیوانه خاک پای زهرا را ببـوس            هرکه این روزی ندارد کی بگردد زینبی؟
بـندۀ آن شـیـر بـانـوی دلـیـرم که نـشـاند            حاء و سین و یاء و نون را همّتش بر هر لبی

بانی سینه‌زنی و روضه و دم زینب است
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

نور می‌بارَد خدا کوثر به کوثر داده است            بر تمام آفـریـنـش شور دیگـر داده است
لرزه افـتـاده بـه جـان ابـتـران رو سـیـاه            حق دوباره یک خدیجه بر پیمبر داده است
قدر زر، زرگر شناسد، قدر زینب را علی            دختر مرد آفرین را حق به حیدر داده است
هر چه در زهرا و حیدر هست را عیناً خدا            بی‌برو برگرد بر این شیر دختر داده است
جـای لالایی ببـین زهـرا بـرای زیـنـبش            نغمۀ جانم حسین جانم حسین سر داده است

چشم ثـارالله روشن، آمـده هم سنـگـرش
آمده سرحلـقـۀ جـان بر کـفـان لـشکـرش

کس ندیده مثـل زینب پـای تا سر فاطمه            بعد زهرا هم به خانه داشت حیدر، فاطمه
خُلق و خویش، مهربانیش، حیا و عفّتش            فـاطمه در فـاطمه در فـاطمه در فـاطمه
دشمن شـیـر خـدا از غـیـرت او ذلّـه شد            در نـماز عـشـق کـرده اقـتـدا بـر فـاطمه
دختری را مادری کرده است خیلی برتر از            مـریم و آسـیـه و حـوا و هـاجـر فـاطـمه
هر چه آمد بر سرش دست کسی معجر نداد            فخـر بر زینب کند تا روز محشر فاطمه
هر زمانی‌که عقیله روبرویش می‌نشست            خـویش را از آیـنه می‌دیـد بهـتر فـاطـمه

خَلفا و خُلقا همه گـفتند زهرا منظر است
پس مزار زینب کبری مزار مـادر است

عالمی محـو کـمال بی‌بـدیـل زینب است            عقل می‌نازد به خود وقتی عقیله زینب است
خوش به حال سوریه از او گرفـته آبرو            خوش به حال علقمه، ماهش کفیل زینب است
خوش به حال آن فدائی‌های مظلوم حرم            زندۀ جاوید شد هر کس قتیل زینب است
مـژده آمد زائـران کـربـلا را از بهـشـت            چایی شیرین موکب سلسبیل زینب است
این هزار و چارصد ساله خودِ توحید هم            ماتِ مات از جملۀ هذا القلیل زینب است

در مناجات سحر خوبان صدایش می‌کنند
عبد زینب هر که شد عبد خدایش می‌کنند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای دل دیوانه خاک پای زهرا را ببـوس            هر که این روزی ندارد تا بگردد زینبی

جـای لالایی چـرا زهـرا بـرای زیـنـبش            نغمۀ جانم حسین جانم حسین سر داده است

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قـمری باز رسید و به دلـم نـور افتاد            ناخـودآگاه مسـیـرم به رهِ طـور افتاد
بی خبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد            قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد


گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

دست بردم به قـلم قـافـیه‌ام نام گرفت            نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت
و از این حالت خوش سینه‌ام آرام گرفت            مهر او از دل من غـصۀ ایام گرفت

از قدومش به دلـم شـوق مناجات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی            دختری با جَنَم و هـیبت حـیدر زادی
کوثری بر نبی و کـوثر دیگر زادی            بهرِ دین نبـوی خودْ تو پیـمبر زادی

دخـتـر شـیـر خـدا قـبـلۀ حاجـات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

گفت در حالت بیداری و در خواب حسین            جان نثار توأم ای حضرت ارباب حسین
شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین            کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین

تبرِ بت شکـن کـوفـه و شـامـات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : امیرحسین آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تا باب فـیـض، رو به دلـم باز می‌شود            شعرم به شـوق مـدح تو آغاز می‌شود
همچون کـلیـم کار من اعجـاز می‌شود            احـسـاس قـلـبی‌ام به تو ابـراز می‌شود


تا با توأم به مردم دنیا چه حاجت است
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟

خاتون مشـرقـین سـلام عرض می‌کنم            ای عینِ نور عین سلام عرض می‌کنم
بانـیِ عـالـمـین سـلام عـرض می‌کـنـم            آرامـش حـسـیـن سلام عـرض می‌کـنم

این جمله، حرف قلبی هرچه برادر است
روزی که آمدی به زمین روز خواهر است

چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی            آئـیـنـه‌دارِ هـیـبـت مـولا خـوش آمـدی
ای امتداد حضرت زهـرا خوش آمدی            سـوّم امــام زادۀ دنــیــا خــوش آمــدی

آنسان که شرح عاشقی تو شنیدنی‌ست
لـبخـند تو به چهـرۀ اربـاب دیـدنی‌ست

چون در قفای عشق خودت با سر آمدی            بر هر چه عاشق است در عالم ( سرآمدی )
ای افـتخـار کـرده به تو ذات سرمـدی            الحـق کـه تـو ( عـقـیـلـۀ آل محـمّدی )

درد از دل رسول به سرعت عبور کرد
با تو خـدیجه باز در عالم ظهـور کرد

در تو صفـات ذات خُـدا جلـوه‌گـر شده            در خاک با تو مهر و وفا جلوه‌گر شده
اوج مقـام صبـر و رضا جلـوه‌گر شده            کرب‌ و بلا به شـام بـلا جـلـوه‌گـر شده

تـو آمـدی که زخـم مـدیـنـه رفـو شـود
با خطبه‌ات بساط سـتم زیر و رو شود

از شان تو خُداست که سر در می‌آورد            سلطـان انبـیـاست که سـر در می‌آورد
زهراست، مرتضاست که سر در می‌آورد            مظلـوم کـربلاست که سر در می‌آورد

چون در خُـور مقـام تو جز این نداشته
اسـم‌ تو را خـدای تو( زینب ) گـذاشته

بـا دیـده، دیـدن تـو مُـیّـسـر نـمـی‌شـود            نـوری و خـاطـر تـو مُـکـدّر نمی‌شـود
بی‌تو حـسـین زنـدگی‌اش سر نمی‌شود            جز تو کسی که زینت حـیدر نمی‌شـود

با احـتـساب اینـکـه تـویی زیـنت عـلی
قـطعاً یکی‌ست خَلق تو با خلقـت عـلی

اسـتاد تـو خـداست، خُـدایی عـلـیـمه‌ای            صـدّیـقـه و مُـطـهّـره‌ای و فـهــیـمـه‌ای
شخصاً شبیه فـاطمه حـق را نـدیـمه‌ای            اُخت الکـریم، بنت کـریم و کـریـمه‌ای

از بس که مثل شیـرخدایی تو شیـرزن
بـا دیـدن تـو یـاد پـدر مـی‌کـنـد حـسـن

کـوریِ چــشـم جُـمـلـگـیِ بـد نـهـادهــا            هـیـچ انـد در بـرابــرت، ابـن زیــادهـا
مـا نـیـسـتـیـم پـیــرو کـج اعـتـقــادهــا            عـین نـفـهـمـی اسـت اگـر بـی‌سـوادهـا

گفتند شام و کـوفـه تو را بی‌نـقـاب دید
بالله؛ حجـاب نیز تو را در حجـاب دید

داغی که پـیـر کرد تو را درد شام بود            با اینکه دورتـان هـمه جـا ازدحـام بود
با تـو وقـار اهـل حــرم مـســتـدام بـود            آنجا که حُبّ حـیدر و زهـرا حرام بود

با بـودن تـو شعـبـه‌ای از کـربـلا شـده
در زیـنـبـیّـه‌اش نـجـف از نو بـنـا شده

اندازۀ تو هـیـچ کـسی غـم نـدیـده است            داغی که دیده‌ای تو مُحـرّم ندیـده است
نسل بشر که هیچ مَلَک هم ندیـده است            با اینکه درد و داغ، دلت کم ندیده است

جز حمد کردگار دمی بر لب تو نیست
جز یا حسین زمزمۀ هر شب تو نیست

در قـتـلگاه پـیـر شـدی خـاک بر سـرم            از جان خویش سیر شدی خاک بر سرم
گفتـند که اسیـر شـدی، خـاک بر سـرم            با شمر هم مسـیر شدی خاک بـر سرم

خاکم به سر که هـمسـفـر اشـقـیـا شدی
از یــادگـار مــادرت آخـر جــدا شـدی

شد مثـل مـادر تـو نصیب تو سـوخـتن            بستند هر دو دست تو را چون ابوالحسن
نه یوسـفی برای تو مانـد و نه پـیـرُهن            گـفـتـی دم وداع بـه ســالار بـی‌کــفــن

«چون چاره نیست می‌روم و می‌گذارمت»
«ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمت»

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

شد مثـل مـادر تـو نصیب تو سـوخـتن            بستند هر دو دست تو را چون ابوالحسن

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

نوری تلألو کرد و دنیا را بهم ریخت            شوری رسید و حنجرِ ما را بهم ریخت
نورش شد عالمتاب و تا عرشِ خدا رفت            نظم و نـظــامِ اهـلِ بـالا را بهم ریخت


از خـانـۀ زهـرا و حـیـدر؛ آیـه سر زد            چون مصحفی شد کلّ معنا را بهم ریخت
زیـنِ اب اسـت و زیـتِ دامانِ ولایـت            با گریه‌هـایِ خود ابیهـا را بهم ریخت
در امـتـدادِ اشک هـایـش، مجـتبی را..            حتّیِ دلِ رنـجور زهرا را بهـم ریخت

آرامـشش در دامن نورِ دو عـین است
لبخنـدِ او بـا دیـدنِ رویِ حـسـین است

آمد کـه تـا پـشـت و پـناهِ عـشـق گردد            آمد که تا مـست از نـگـاهِ عـشق گردد
آمـد کـه بـا ظــرفـیـت بـالایِ روحـش            مهمـان پـذیـرِ درد و آهِ عــشـق گـردد
این بانویِ عظمایِ عالم بی‌نظیر است            او آمــده گـردی به راهِ عـشــق گـردد
می‌پرورد این شیـر را شـیرِ شـجاعت            بعد از حسین او سرسـپاهِ عـشق گردد
در شامِ تـاریکِ زمـانه بی‌کم و کاست            او آمــده نـــورِ نــگـاهِ عــشــق گـردد

این زینب است پیغمبری از جنسِ حیدر
بـر هــیـبـتـش بـر قـدرتـش اللّه اکــبـر

پـیـغــمـبـری اسـلام حـاویِ پـیام است            بر مـردمِ دنـیـا پـیامـش بـا سـلام است
این زینب است و احـترامش بی‌تعّـلـل            واجـب تـرین والاتـریـنِ احـتـرام است
این زینبِ مولاست کـارش مـطـمـئـنـاً            در بُرهه‌هایِ مخـتـلف تنهـا قـیام است
بی‌حرمتی بر چادرِ بـانـویِ عـصـمت            حتّی به قدرِ گفـته‌ای اصلاً حرام است
عبد و غـلامـی در حـریـمِ پـاکِ زینب            بهرِ گـدایانِ حـسـین حُـسنِ خـتام است

شـکـرِ خـدا کـه نــوکــرِ این آسـتــانـم
سنگـش به سیـنـه می‌زنـم تا مـی‌توانـم

عاجـز شـده گـفـتـار ما ادراکَ زیـنب            بــالاتـر از پــنـدار مـا ادراکَ زیـنـب
باید هزاران سال کـسبِ معرفـت کرد            در مـحـضـرِ دلدار مـا ادراکَ زیـنـب
او مـریم است و دخـتـرِ قـدّیـسـۀ دهـر            آئــیـــنــۀ کــــرّار مــا ادراکَ زیـنـب
مدحش فراتر از عـقولِ عـالمین است            صدیـقه است انـگـار ما ادراکَ زینب
ایکاش شعری در خورِ شأنش سرائیم            الکن شـدم در کـار مـا ادراکَ زیـنـب

اللّه اکــبـر از مــقـامِ بــانـویِ عــشــق
مبهـوتم اصلاً از قـیـامِ بـانـویِ عـشـق

ما گـریه کُـن‌ها را بـپـایِ او نوشـتـنـد            ما سـیـنـه‌زن‌ها را بـرایِ او نـوشـتـنـد
این حنجره‌ها وقـفِ بی‌بی باشد و بس            ذکرِ حـسـین را با صدایِ او نـوشـتـند
بال و پـری دادنـد تا دورش بـگـردیـم            پروازِ مـا را در هــوایِ او نـوشــتـنـد
در روضه‌ها تا می‌تـوانی یـاد او باش            چون روضه‌ها را با نـوایِ او نوشتـند
امّ الـمـصـائـب بـاشـد و امّ الـعـجـایـب            مـرثـیـه را در کــربـلایِ او نـوشـتـنـد

عاجز شدیم از او به قـدرِ فهـمِ ناقـص
گـفـتـیم از بانـو بـه قـدر فـهـمِ نـاقـص

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

زینِ اب اسـت و زیـنـتِ دامانِ ولایت            با گریه‌هـایِ خود ابیهـا را بهم ریخت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در روضه‌ها تا می‌توانی لطمه زن باش            چون روضه‌ها را با نـوایِ او نوشتـند

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : اسماعیل روستائی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

یادت دوباره کرد، بر این ذهن من خطور            مثل هـمـیشه گوشه چـشـمم شده نمـور

وا کرده‌ام دهـان به ثـنـا و شکـوهـتـان            جاری شده به روی لبم واژه‌هـای نـور


باید برای عرض ارادت به محـضرت            از کردگارتان طلبـم رخصت حـضور

آغاز می‌کـنـم سـخـنم را به نـام عـشـق            بی‌بی سلام و عرض ادب، زینبِ صبور

تو آمدی و شد همه دلهـا پُـر از شعـف            بیت علی و فاطمه هم غرقِ در سرور

تو آمدی و حُسنِ حسن، حُسنِ مطلعـت            شد نیمه حسین در این خانه جفت و جور

ای اسوه حجاب و حـیا، عـفّـت و وقار            ای جانشین فاطـمه چـشمِ بد از تو دور

ای کـوه صبر، کعـبه غـم، زینتِ عـلی            مـانـنـدِ مـادرت شـده‌ای مـایــۀ غــرور

من محو این حماسه و این عشق می‌شوم            وقـتی که زنـدگیِ تو را می‌کـنم مـرور

در کـربـلا مـقـامِ رفـیعـت گـرفـت اوج            باید نکـرد سـاده از این مـرحله عـبور

بودی مطیعِ محض حسین و مطیعِ یار            تسلـیمِ امر و نهـیِ ولی در هـمه امـور

نقشِ تو روز واقعه شرحش حکایتی است            صدها رساله گردد و صد جزوه قطور

امـا بـه شـام مـرتـبـه‌ات فـرق مـی‌کـنـد            حیدر نمـود در همۀ صحـنه‌ها ظـهـور

دیدند دشـمنان که چـگـونه سـپـر شـدی            با جـان خـود برای هـمه زینبِ غـیـور

دیـدند که چگـونه عـقـیله خـروش کرد            غرید و داشت خطبۀ او اقـتدار و شور

آن خطبه‌ها اساسِ حکومت ز ریشه کند            گردیده بود محشر و گویی دمید صور

این دخترِ علی‌ست که با این صلابتـش            ویران نمود با نفَـسش کاخِ ظلم و زور

طاغوت شد مچاله و بیـچـاره شد یـزید            گردیده بود خار و در افـتاد مثـل مـور

امّیدِ دشـمـنان به شـکـستِ عـقـیـله بود            بُردند عـاقـبت هـمه این آرزو به گـور

حالا هـنوز پـرچم زینب به قـله‌هـاست            چـشمِ تـمـامِ حـرمـلـه‌های زمـانـه کـور

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

به به برای مرتضی جان آمده جان آمده            از دامن زهـرا یکی مهر درخشان آمده
کوثر ز کوثر باشد و زینت برای حیدرست            از بهر دیدارش نبی با روی خندان آمده


جبریل آورده زمین نامش زسوی کردگار            جن وملک بهر تـماشایـش فـراوان آمده

غرق شعف باشد حسن، خندان شده روی حسین            از بهر آنها خواهری چون روح و ریحان آمده
مولود بی مثل است او، نام نکویش زینب است            درمجمـع آل عـلی شـمع شـبـسـتان آمده
او بی معـلم عالـمه، فخر بنی هاشم بود            بهر علی مرد سخن،دختی سخندان آمده
ارثش ز مادر عصمت و بُرده دلیری از پدر            صبرِ به هـنگام بلا با او به سامـان آمده
خورشید پنجم روز در، ماه جمادی اول است            زهرای ثانی مظهـر پاکی و ایـمان آمده
هر شیعه ای غرق شعف در روز میلادش بود            در مجلس شادی او شاد و گل افشان آمده
خوش باد در این روز خوش، شهر دمشق و آن حرم            بینیم مهدی را که چون مهر فروزان آمده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

او بی معـلم عالـمه، فخر بنی هاشم بود            بهر علی مرد سخن،دختی سخندان آمده

 

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زینبِ کبری شدی تا عـشق را معنا کنی            کربلا را تا ابـد با اشـکِ خود احـیا کنی
روح بخـشیدی به آئـینِ پـدر بعد از نـبی            پیروی از مادرِ خود حضرتِ زهرا کنی


سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط            بیرقِ سرخِ حسین را در زمین بر پا کنی
ای علَم بر دوش از کـربـبلا تا شـامِ غـم            ای که با لبخندِ اشکت درد را زیـبا کنی
آمدی ای گـل نه تـنهـا زینتِ بـابـا شـوی            بلکه مهرت را به قلبِ عاشقانت جا کنی
در شبِ میلادت ای ماهِ دل‌افـروزِ حسین            من توسل کرده‌ تا قـلـبِ مـرا احـیـا کـنی
تو پیمبر دامـنِ زهـرا شـده مـعـراجـتـان            آمدی تا بابِ رحـمت را به رویم وا کنی
تـو رسـولِ مُـرسـلِ کـربـبـلای غـربـتـی            با سرِ بالای نـیـزه نیـمه شب نجـوا کـنی
در لـبـت آوازِ سـرخِ کـربـلا، آهِ عـطـش            دشتِ خونِ تشنه را با اشکِ خود دریا کنی
در زمـینِ کـربـلا تـحـتِ ولیِ امـرِ خـود            اقتدا بر مادرت در ظهـرِ عـاشـورا کنی
ای تـماشـایـی‌تـرین زیـبـاییِ صـبـرِ خـدا            ای که با گوشه نگاهی هر دلی شیدا کنی
در زلالِ معـرفت بی‌انـتهایی چون عـلی            این همه درد غـریـبی را کجا انـشا کـنی
زینب ای اُمّ المصائب اسوۀ صبر و رضا            هستیات را داده‌ای تا عشق را معنا کنی
کربلا بـا یـاد تو در چـشـم‌ها زیـبـا شـده            چونکه با اعجازِ نطقت ظلم را خنثی کنی
ای که راضی بر رضای حق، ممنونیم اگر            نامِ ما را در ردیفِ عـاشـقان امضا کنی
ما مدافع بر حریمت گشته‌ایم از جان و دل            کن دعا شاید شهادت را نصیبِ ما کنی!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شروع می‌شود این شعر تازه با زینب            مگر که گوشه چشمی کند به ما زینب
هـزار فـاطـمـه گـفـتـم هـزار تـا زینب            سـلام حـضـرت بـانـو سـلام یـا زیـنب


بـه غـیـر تو ز تـمـامی خلق دل کـنـدیم
به چـادر تو هـمیـشه دخـیـل می‌بـنـدیـم

حـیـا به پـاکی تو اقـتـدا مـکـرر داشت            علی به یمن تو در خانه‌اش دو کوثر داشت
خوشا بحال حسینی که چون تو خواهر داشت            و با تو فـاطـمه آئـیـنه در برابر داشت

می‌آیـد از گـل سـجـادۀ تـو عـطـر خـدا
فــدای نـافـلـه‌هـایـت عــقــیــلـۀ طــاهـا

اراده کرد خدا تا به عـشـق جـان بدهد            به خاک سـرد زمـیـن نور آسمان بدهد
تـو را نـشـان تـمـام پـیـمـبــران بــدهـد            که پیـش صبر شما صبر امتحـان بدهد

به آستان شما کوه سـجـده خـواهـد کرد
و هر مجاهد نستـوه سجده خواهد کرد

تو آمدی و کس و کار من شدی بی بی            میان حـادثـه‌هـا شـیـر زن شدی بی بی
شبـیـه مـادر خود ممتحـن شدی بی بی            کـسای روی سر پـنج تن شـدی بی بی

همیـشـه ذکر لب اهل بیت نام شماست
منم غلام کسی که خودش غلام شماست

ظهـور عـزّت پـروردگـار خـطـبـۀ تـو            کلاس صبـر، کلاس وقـار خـطـبـۀ تو
قـرار داده به هر بـی‌قـرار خـطـبـۀ تو            دمی شد از دودم ذوالـفـقـار خـطبـۀ تو

کشانده‌ای تو به حـیرت همه نظرها را
زبـان سـرخ تو بر بـاد داده سـرهـا را

پـنـاه امـت پـیـغـمـبـر اسـت چـادرتـان            زمان وحـشت ما سنگر است چادرتان
یقین که فاتح صد خـیـبراست چادرتان            و سایـبان وسط محـشر است چادرتان

ندیـده مردی دوران به مـردی این زن
که رفته است به جنگ عقیده با دشمن

اگرچه رنـج و بـلا دیـد جـا نـزد اصلا            به راه عـاشـقی‌اش پـشت پا نزد اصلا
به جز حسین کسی را صدا نزد اصلا            و دست رد بـه غـم کـربـلا نـزد اصلا

درست مثل عـلی در نبردها غوغاست
شجاعتش بخدا چون شجاعت زهراست

عـقـیله بود ولی در حصار غربت بود            هجوم درد به قـلـبش ورای طاقت بود
همیشه سهمیه‌اش از جهان مصیبت بود            دلش شکـسته گـودال بود و غارت بود

نرفـته است ز یـادش هـجـوم سر نیـزه
سری که ذبح شد از پشت و رفت بر نیزه

: امتیاز
نقد و بررسی

بند آخر این شعر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالبش کلاً حذف شد